love
یه افسانه قدیمی ژاپنی هست که میگه...
وقتی یک نفر درگیر عشق یک نفره میشه...
تو ریه هاش گل رشد می کنه...
و اگه به احساساتش ادامه بده...
عاشق تر و عاشق تر بشه...
گل ها هم بیشتر رشد می کنه...
تا جایی که با سرفه های شدید...
و به طرز دردناکی میمیره...
شاید این فقط یک افسانه باشه...
اما توصیف قشنگی از درد عشق یک طرفه است...
دختر دفترش و بست و به سمت بیرون حرکت کرد
درسته اون درگیر یه عشق یک طرفه شده
اونم عاشق دوست صممیش
رفت به پاتوق همیشگیش...درسته برج معروف سئول جوری بود که کل سئول زیر پات بود
شروع کرد به نگاه کردن به آسمون
و اصلا متوجه ریختن اشکاش که یکی پس از دیگری می ریختن نشد
که با وجود دستی روی شونش روشو برگردوند...
ا/ت:اوه جونگکوک!
جونگ کوک:داری گریه می کنی؟(با نگرانی)
دخترک دستش به چشماش زد و متوجه خیسی صورتش شد
ا/ت:چیزه احتمالا ماله حساسیتم هست
پسر که می دونست دختر داره دروغ میگه تصمیم گرفت سکوت کنه چون می دونست بحث با اون فایده ای نداره دخترک یه آدم درونگرا و منطقی و پسرک یه آدم برونگرا احساسی
پس عملا دختر همیشه توی بحث ها برنده بود
پسر کنار دختر نشست
جونگ کوک:تا حالا عاشق شدی؟که یک طرفه باشه؟
دختر با کلمه عشق بغض کرد اما به روی خودش نیورد
لبخند تلخی زد
ا/ت:آره
می دونی مادر بزرگم همیشه یه افسانه ژاپنی رو برام تعریف می کرد
جونگ کوک:میشه بگی؟
ا/ت:یه افسانه قدیمی ژاپنی هست که میگه...
وقتی یک نفر درگیر عشق یک نفره میشه...
تو ریه هاش گل رشد می کنه...
و اگه به احساساتش ادامه بده...
عاشق تر و عاشق تر بشه...
گل ها هم بیشتر رشد می کنه...
تا جایی که با سرفه های شدید...
و به طرز دردناکی میمیره...
شاید این فقط یک افسانه باشه...
اما توصیف قشنگی از درد عشق یک طرفه است...
جونگ کوک:هوم چقدر قشنگ!
دخترک به خودش اومد و دید خیلی وقته که پسرک از کنارش بلند شده و رفته
دوباره به آسمون خیره شد و اشکاش شروع به ریختن کردن
گل ها شروع به رشد کردن،کردن
و دخترک با سرفه هایی که غرق در گل و خون بود
به خوابی عمیق فرو رفت...
وقتی یک نفر درگیر عشق یک نفره میشه...
تو ریه هاش گل رشد می کنه...
و اگه به احساساتش ادامه بده...
عاشق تر و عاشق تر بشه...
گل ها هم بیشتر رشد می کنه...
تا جایی که با سرفه های شدید...
و به طرز دردناکی میمیره...
شاید این فقط یک افسانه باشه...
اما توصیف قشنگی از درد عشق یک طرفه است...
دختر دفترش و بست و به سمت بیرون حرکت کرد
درسته اون درگیر یه عشق یک طرفه شده
اونم عاشق دوست صممیش
رفت به پاتوق همیشگیش...درسته برج معروف سئول جوری بود که کل سئول زیر پات بود
شروع کرد به نگاه کردن به آسمون
و اصلا متوجه ریختن اشکاش که یکی پس از دیگری می ریختن نشد
که با وجود دستی روی شونش روشو برگردوند...
ا/ت:اوه جونگکوک!
جونگ کوک:داری گریه می کنی؟(با نگرانی)
دخترک دستش به چشماش زد و متوجه خیسی صورتش شد
ا/ت:چیزه احتمالا ماله حساسیتم هست
پسر که می دونست دختر داره دروغ میگه تصمیم گرفت سکوت کنه چون می دونست بحث با اون فایده ای نداره دخترک یه آدم درونگرا و منطقی و پسرک یه آدم برونگرا احساسی
پس عملا دختر همیشه توی بحث ها برنده بود
پسر کنار دختر نشست
جونگ کوک:تا حالا عاشق شدی؟که یک طرفه باشه؟
دختر با کلمه عشق بغض کرد اما به روی خودش نیورد
لبخند تلخی زد
ا/ت:آره
می دونی مادر بزرگم همیشه یه افسانه ژاپنی رو برام تعریف می کرد
جونگ کوک:میشه بگی؟
ا/ت:یه افسانه قدیمی ژاپنی هست که میگه...
وقتی یک نفر درگیر عشق یک نفره میشه...
تو ریه هاش گل رشد می کنه...
و اگه به احساساتش ادامه بده...
عاشق تر و عاشق تر بشه...
گل ها هم بیشتر رشد می کنه...
تا جایی که با سرفه های شدید...
و به طرز دردناکی میمیره...
شاید این فقط یک افسانه باشه...
اما توصیف قشنگی از درد عشق یک طرفه است...
جونگ کوک:هوم چقدر قشنگ!
دخترک به خودش اومد و دید خیلی وقته که پسرک از کنارش بلند شده و رفته
دوباره به آسمون خیره شد و اشکاش شروع به ریختن کردن
گل ها شروع به رشد کردن،کردن
و دخترک با سرفه هایی که غرق در گل و خون بود
به خوابی عمیق فرو رفت...
- ۲.۹k
- ۲۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط